قسمت اول:روز اعلام نتایج کنکور یک صبح گرم شهریور با صدای جیغ های ممتد شادی مادرم از خواب پریدم:مبارکه!مهندسی برق،امیرعلی!مادر،مبارکه!» حقیر دیشب تا دیروقت،مبهوت شعبده ی جنابژاوی»و دوستان محترم شان بودم و ناامید از قیاس افسوس برانگیز حضرات با نمونه های وطنی،و نیز به دنبال جوابی قانع کننده برای جناب گزارشگر که ساعت دو و نیم شب،یک ریز با فریاد از فرد نامعلومی می پرسید:چه می کنه این داوید ویا؟!» همسن و سال های بنده خوب می دانند اگر خدازده ی بدبختی سر مراسم قصه های امیرعلی1:فصل اول،پارت2
قصه های امیرعلی1:فصل اول،پارت1
های ,ی ,» ,شب،یک ,نیم ,فریاد ,فریاد از ,با فریاد ,ریز با ,شب،یک ریز ,از فرد
درباره این سایت